تو که ماه بلند آسمونی...
سلام پسرک علی هميشه ماندگارم! بارها برايت نوشتم و خط زدم و باز از نو آغاز كردم از برای تو گفتن را... نبودم و نگفتم برايت...ميدانم بسيار طولاني بود غيبت های ناخواسته ام...گفته هايي كه از تو دريغ كردم... میدانم علی ! میدانم مدت هاست چیزی برایت ننوشته ام...برایت نگفته ام از زندگی...از باری که باید به دوش بکشی و ایست گاه هایی که باید توقف کنی... آخر میدانی درد چیست!؟ درد اینست که ابتدا خود باید زندگی کنم و تجربه در کوله ام جای دهم...باید ببینم و بشنوم و بعد بنشینم تحلیل و سبک-سنگین کنم برای بخشیدن به تو...این بدان معنی نیست که برایت خط مشی میکشم...نه پسرک! تو هم باید قدم به قدم این راه را زیر پاهایت عبور دهی...تمام کوچه ها و خیابان هایی...